فدایی ولایت

نوشته های یک ایرانی عاشق ولایت و شیفته عدالت

فدایی ولایت

نوشته های یک ایرانی عاشق ولایت و شیفته عدالت

جلسه سوم بحث

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه بحث

********************************************************************

درخصوص لفظ جلاله الله 

1- در یادداشت قبلی اشاره شد که اکثر بت پرستان ( نه همه آنها) به خاطر قرب به خداوند بت را پرستش می کردند. بطور کلی بت پرستان را به چند قسمت می توان تقسیم کرد: اول- گروهی که آغازگر بت پرستی بودند و با ابراز نیاز به مجسمه حضرت آدم (ع) به درگاه خداوند توسل می جستند. ب- گروهی که در ادامه کار گروه اول مجسمه های سنگی خودساخته (نه الزاما مجسمه پیامبران و اولیا ) را واسطه تقرب به درگاه خداوند دانستند. ج گروهی که پا را از این هم فراتر گذاشته و خود مجسمه را بجای خدا گرفتند. در میان بت پرستان صدر اسلام از هر دو نمونه گروه دوم و سوم داشتیم که گروه دوم را بنام مشرکین ( یعنی کسانیکه بت را شریک امر خداوند یگانه می دانستند) و گروه سوم را بنام کفار ( که به وجود خداوند یگانه اعتقادی نداشتند) می نامیدند. 
2- اگر منظور از دقیق شدن بر روی این کلمه احتمالا اثبات این قضیه باشد که الله نام بتی بوده که آبا و اجداد پیامبر مانند حضرت عبدالله آن را می پرستیدند باید گفت با وجود اینکه نام بتهای فراوان و مشهور و غیرمشهور توسط مورخان صدر اسلام و سده های بعدی ضبط و ثبت گردیده است هیچکدام به وجود چنین بتی اشاره نکرده اند. مخصوصا اگر اعتقاد داشته باشیم که مشهورترین و بزرگترین طائفه قریش یعنی بنی هاشم آن را می پرستیدند باید حتما نام این بت درکنار بتهای دیگر مانند لات و هبل و منی و عزی و ... ذکر می شد. نکته جالب اینکه اسامی اجداد پیامبر اکرم از حضرت عبدالله تا حضرت آدم در برخی منابع تاریخی به صورت دقیق ذکر شده است و جالب اینکه حتی یک مورد هم فرد ناشایست و یا بت پرست و کافر دربین آنها دیده نمی شود. پدر بزرگوار پیامبر و جد و اعمام ایشان نیز همواره خود را بنام پیروان دین حنیف یعنی آیین حضرت ابراهیم می خواندند.
3- خداوند در قرآن تصریح می کند که همانا دین در نزد خداوند اسلام است. و نکته دیگر اینکه ...

هیچ یک از منابع اصیل عقیدتی اسلام یعنی قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت واژه دین را بصورت جمع ( ادیان) بکار نبرده اند. برای تقریب ذهن می توان دین اسلام را به مصابه تحصیلات در نظر گرفت که هنگامیکه ذهن بشر آمادگی کافی برای پذیرش تحصیلات عالیه ندارد تحصیلات ابتدایی آغاز می شود و بتدریج با بالاتر رفتن قدرت فهم انسان تحصیلات متوسطه و عالیه جلوی پای انسان گذاشته می شود. خداوند نیز همزمان با سیر تکامل اندیشه انسان دین را از حالت ابتدایی تا پیشرفته بتدریج توسط پیامبران به بشر ابلاغ فرمود تا جایی که به حد نهایی آن یعنی اسلام رسید و در کتاب آسمانی خود تصریح فرمود که حضرت محمد(ص) آخرین پیامبر بوده و برای تمام عالمیان مبعوث شده است و همچنین فرمود که امروز دیگر نعمتهای خود را بر بشر کامل کردم و اسلام را به عنوان دین نهایی او تعیین نمودم و جز اسلام دینی دیگر هرگز پذیرفته نخواهد شد. یقینا دینی که خداوند بعنوان آخرین دین خود تعیین فرموده است باید در همه زمینه ها کامل باشد و الا از حکمت خداوند بعید است که دستورالعمل ناقص یا موقتی را برای همه اعصار و همه انسانها تجویز کند. ما براین باوریم که اسلام تمام جنبه های لازم برای رسیدن بشر به سعادت دنیوی و اخروی را به صورت کامل و جامع برخوردار است و هیچ جنبه ای از نیازهای مادی و معنوی انسان و جامعه در آن ناگفته نمانده است. اسلام تنها دینی است که برای جزئی ترین امور بشری تا کلی ترین امورش برنامه های دقیق و کامل و بی نقص دارد و کافیست بدون زدن عینک غرضی که معاندین درهنگام قضاوت درباره اسلام برچشم می زنند به احکام اسلام نظری اجمالی داشته باشیم تا ببینیم برنامه های پیشنهادی اسلام در زمینه های علم، اخلاق، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، زندگی خانوادگی، رعایت حقوق بشر و صدها مورد دیگر چه گرههای کوری را از مشکلات بشر و جامعه باز می کند. ( حال شما چه انتظاری از دین دارید که اسلام پاسخگوی آن نیست بفرمایید بررسی کنیم شاید راه حلی در اسلام هست که ملاحظه نفرموده باشید) 
 4- اینکه درخصوص گریه برای امام حسین (ع) تشکیک فرموده اید به نظرم ناشی از این است که شما گریه برای سیدالشهدا (ع) را به مفهوم اظهار تاسف معنی نموده اید درحالیکه فلسفه گریه بر شهید مخصوصا با ایمان به اینکه بهترین سعادت اخروی متعلق به شهداست هرگز در مفهوم تاسف خلاصه نمی شود. شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی شدیدا برکسانی که گریه را به معنی اظهار تاسف از کشته شدن گرفته اند اعتراض نموده و خطاب تند و عتاب آلودی به اینگونه افراد دارد و از اینکه آنها حسین (ع) را به عنوان فردی که نعوذبالله تلف شده است تلقی می کنند تاسف می خورد. جدا از اینکه گریه همواره از تاسف نیست و انسان در موقعیتهای مختلفی ( مانند شادی و عشق و ...) که ربطی به تاسف ندارند می گرید درخصوص گریه بر امام حسین (ع) گریه نقش ایجاد یک رابطه عمیق عاطفی با حضرت و آرمانهای آن حضرت را برعهده دارد و فرد عزادار حقیقی با گریه برحسین (ع) درحقیقت عشق و علاقه خود را به حضرت ابراز داشته و از راه و روش قاتلین آن حضرت ( در همه اعصار و زمانها) بیزاری جسته و بر ادامه راه پرشکوه آن امام همام که مبارزه با ظلم و ترویج امر به معروف و نهی از منکر است تاکید می کند.
5- گفته اید: ( من به کم و کیف دین اسلام باور استواری ندارم چون از دید من دین کاملی نیست . اسلام مناسب اعراب جاهلیت است که بوئی از تمدن نبرده بودند و با سطح شعور بشر امروزی تا حدی فاصله دارد.) من توصیه می کنم درباره اسلام مطالعه بیشتری داشته باشید و تنها به کتبی که مخالفین اسلام یا مستشرقین درباره اسلام نوشته اند بسنده نکنید. شاید آشنایی با اصول مترقی اسلام در همه زمینه های فردی و اجتماعی نظر شما را تغییر داده و پایه اعتقاد شما را به اسلام محکم نماید. درخصوص کامل بودن دین اسلام همین سخن بس که هیچ زمینه ای از مسائل فردی و اجتماعی در اسلام فراموش نشده و اسلام برای همه آنها برنامه های کامل دارد. اسلام دینی بود که در محیط جاهلیت اعلام حضور نمود و در عرض چند سال پیروان خود را به سردمداران هنر و فرهنگ و ادب و علم جهان تبدیل کرد. اما سطح شعور بشر امروزی اگر منظورتان جوامع غیرمسلمان است که باید گفت این جوامع در کوره راههای فساد و فحشا و قتل و تباهی به طرز تاسف انگیزی غوطه ورند. عواطفی که بین خانواده های کشورهای اسلامی است و رفتاری که خانواده های مسلمان ( عامل به اسلام) در جامعه دارند مقایسه کنید با بی عاطفگی خانواده های غربی و فساد و فحشایی که اکثر جوانان غربی در منجلاب آن فرو رفته اند بگونه ای که قتل و زنا و اعتیاد و بی بندوباری دربین آنان امری عادی است. (به عنوان نمونه آماری که چندی پیش منتشر گردید بیان می کرد که نیمی از مردم جوامع غربی از راه نامشروع به دنیا آمده اند.) متاسفانه غرب با این وضع تاسفبار درصدد ترویج این فرهنگ منحط در جوامع اسلامی از قبیل همین جامعه خودمان است که با عرض تاسف تاحدودی نیز در سایه کوتاهیهای مسئولین و خانواده ها و فاصله گرفتن از دینداری به توفیقاتی نیز دست یافته اند. درباره علم غربی نیز باید گفت که اگر دقت بفرمایید مراکز علمی غرب را دانشمندانی از سراسر جهان ( از جمله کشور عزیزمان ) اداره می کنند و غرب با تطمیع و فراهم کردن امکانات دنیوی آنها را در راستای اهداف خود بکار گرفته است. در زمینه آزادی و لیبرالیسم نیز که نتیجه آن در جوامع منحط غربی دیده می شود بهتر است چیزی اضافه نکنم.
یک فرد مسلمان طبق آموزه های مترقی اسلام : شراب نمی نوشد، دزدی نمی کند،رباخواری نمی کند، مزاحم ناموس دیگران نمی شود، دروغ نمی گوید و چنان به حقوق دیگران احترام قائل است که غیبت هم نمی کند. تهمت نمی زند. به مردم آزاری نمی رساند. طبق فرمایش قرآن علاوه بر رعایت حقوق دیگران حتی حق ندارد به خود نیز آسیب برساند که این یعنی حرام بودن انتحار، مواد مخدر ، مشروبات الکلی، قمار و هزاران انحراف مضر دیگر 
آیا اصولی وجود دارد که یک فرد غیرمسلمان را ملزم کند مانند یک انسان زندگی کند؟ افراد بی دین که به کنار ، مسیحیان و یهودیان در کتاب تحریف شده خود نه تنها الزامی به رعایت دینداری ندارند بلکه حتی در جای جای کتابهای تحریف شده خود به شراب و زنا و انحرافات دیگر تشویق می شوند. 
امیدوارم نفرمایید که سطح شعور بشر غربی و غیر مسلمانان برای شما ملاک است بطوری که اسلام را با شعور ناقص و دنیازده و هوس آلود آنان ( منظورم همه آنها نیست) مقایسه نموده و نتیجه گیری می کنید.

***************************************************************

واقعه بنی قریظه


در مورد واقعه بنی قریظه می توان سوالات شما را به سه قسمت تقسیم بندی نمود:
1- چرا یهودیان بنی قریظه به اعدام محکوم شدند؟

2- چرا پیامبر قضاوت درباره آنان را به سعدمعاذ واگذار کرد؟ ( با وجود حساسیت موضوع و عدم معصومیت سعد)
3- چرا خانواده معدومین اسیر شدند؟

جوابهای مفصلی درخصوص سوالات مذکور در پستهای قبلی مطرح کرده ام ولی اشکال ندارد مطالب را به صورت جمع بندی شده دوباره مطرح می کنم:

الف- چرا یهودیان بنی قریظه اعدام شدند؟

1- یهودیان بنی قریظه با پیامبر معاهده صلح امضا کرده و تعهد داده بودند درصورت زیرپا گذاشتن آن و همکاری با دشمنان اسلام درخصوص براندازی نظام اسلامی و درخطر انداختن امنیت جامعه اسلامی، مسلمانان در کشتن آنان آزاد باشند.
2- در جنگ احزاب که کلیه مخالفین اسلام برای ریشه کنی اسلام متحد شده و مدینه را درمحاصره قرار دادند و در شرایطی که تمام ذهن پیامبر و مسلمانان معطوف به دفع این خطر عظیم بود یهودیان بنی قریظه برخلاف تعهدی که داده بودند باقبول درخواست مشرکین که ما از خارج و شما از داخل مدینه در ریشه کنی اسلام مشارکت کنید قرارداد صلح با مسلمانان را پاره کرده و شروع به جنگ داخلی نمودند و خانه های بی پناه مسلمانان مدینه را مورد تجاوز و تاخت و تاز قرار دادند.
3- وقتی مشرکان بدون گرفتن هیچ نتیجه دلخواهی شکست را پذیرا شدند و به شهرهای خود بازگشتند پیامبر به امر خداوند به قصد مجازات یهودیان محارب و یاغی پس از 25 روز محاصره آنها را دستگیر نمودند.
4- ارفاقی که پیامبر به آنان عطا فرمودند این بود که اجازه دادند در انتخاب قاضی نظر آنان نیز ملاحظه گردد که با توجه به دوستی سابق سعد معاذ رییس قبیله اوس آنها به قضاوت سعد ابراز رضایت نمودند.
5- سعد معاذ با در نظر گرفتن تعهدی که آنها داده و زیر پا گذاشته بودند و با علم به اینکه قوم پیمان شکن یهود در فرصتهای بعدی نیز نظیر این و بلکه بدتر از آنها را بر سر مسلمانان خواهد آورد و در نظر گرفتن سرگذشت یهودیان تبعید شده بنی نضیر و بنی قینقاع که پس از تبعید در ایجاد جنگ علیه مسلمانان نقش ایفا نموده بودند بهترین و عاقلانه ترین تصمیم را چنین دید که کفار محارب را اعدام نموده و جان مسلمانان و کیان جامعه اسلامی را از طرف آنان بیمه نماید.

6- یکی از مهمترین معیارهای قضاوت در این خصوص و اثبات اشتباه نبودن آن ، تایید صریح این تصمیم توسط خداوند متعال در قرآن است که در آیات 26 و 27 سوره احزاب در این مورد می فرماید:« وَ أَنزَلَ الَّذِینَ ظهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَبِ مِن صیَاصِیهِمْ وَ قَذَف فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْب فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً » خداوند گروهی از اهل کتاب را که از آنها (مشرکان عرب ) حمایت کردند از قلعه های محکمشان پائین کشید، و در دلهای آنها رعب افکند (کارشان به جائی رسید که ) گروهی را به قتل می رساندید و گروهی را اسیر می کردید. « وَأَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَدِیَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرًا » زمینشان و خانه‏ها و اموالشان و سرزمینى را که در آن پا ننهاده بودید به شما میراث داد و خدا بر هر چیزى تواناست.

ب- چرا پیامبر قضاوت درباره آنان را به سعدمعاذ واگذار کرد؟


1- خود یهودیان در انتخاب سعدمعاذ بواسطه دوستی قبلی که بین آنان بود ابراز رضایت کامل نمودند.
2- اگر قضاوت را حق انحصاری پیامبر بدانیم پیامبر نیز می تواند مانند تمام حاکمان دنیا بخشی از وظایف و اختیارات خود را به دستور خداوند به دیگری تفویض کند چنان که ابلاغ آیه برائت را به حضرت علی (ع) تفویض نمودند و فرماندهی لشکر را در اواخر عمر شریفشان به اسامه بن زید واگذار نمودند.
3- ( آیا جایز است که در شرایط خیلی خاص یک معصوم تصمیم گیری را به عهده فرد غیر معصوم بگذارد ؟ ) در هیچ کجا ذکر نشده است که قضاوت ( حتی در شرایط خاص که به جان و مال مردم مربوط می شود) حتما باید به عهده معصومین باشد. خود پیامبر و ائمه نیز افرادی را با وجود اینکه معصوم نبوده اند به قضاوت نصب فرموده بودند. و بطور کلی در اسلام و آیینهای دیگر شرط لازم برای قضاوت (حتی درمورد جان و مال انسانها)عدالت است نه عصمت ، به عنوان مثال حضرت علی (ع) با وجود معصوم بودن، در زمان خلافت خود درخصوص اختلافی که با یک یهودی پیدا کرده بود ، همراه با متهم نزد قاضی حاضر شده و رفتاری عدالت آمیز را از قاضی (غیرمعصوم ) خواستار شدند.

ج - چرا خانواده معدومین اسیر شدند؟

1- در پست قبلی نیز عرض شد که به هر حال هرکس در جنگی شرکت کند درصورت کشته یا زخمی و اسیر شدنش خانواده او هستند که به مشقت می افتند. هیچ عقل سلیمی هم توصیه نمی کند که با دشمنی که قصد جان انسان را دارد بخاطر مشقتی که خانواده اش درصورت مرگ او می بیند مقابله نشود. 
2- حال شما قبیله بنی قریظه را در نظر بگیرید که مردانش بخاطر عهدشکنی و شرکت در جنگ احزاب و شمشیر کشیدن به روی مسلمانان کشته شدند و تنها زنان و کودکان و پیران ناتوان باقی ماندند. و اموالشان نیز طبق فرمان الهی به غنیمت مسلمانان درآمد. به نظر شما با بازماندگان چه رفتاری باید کرد؟ آیا آنها را همچنان بی سرپرست در دل جامعه رها کرد تا در ذلت فقر دست و پا بزنند؟ یا بهتر بود آنان را به یهودیان تبعید شده و مشرکان بسپارند که با تربیت کودکان آنها اسلام ستیزی و انتقام جویی از مسلمانان را نیز به آنها آموزش دهند تا بعدها تبدیل به بلایی بزرگ برای مسلمانان گردند؟ آیا راه سوم و بهتر این نیست که سرپرستی آنها را به مسلمانان بسپارند تا علاوه بر سرپرستی آنان، رفتار پسندیده ای را که اسلام برای رفتار با اسرا و بردگان سفارش کرده است به عینه درمورد آنان اجرا نمایند و دلهای آنان را نسبت به اسلام نرم کنند و از انتقام جو بزرگ شدن کودکان آنان جلوگیری کنند؟ 
3- شاید تصور و تصویری که از بردگی در ذهن شما هست اسیر شدن خانواده های یهودیان را در نظر شما یک فاجعه بزرگ جلوه می دهد. درباره بردگی باید گفت اسلام با بردگی و برده داری موافق نیست( چنانکه بزرگترین تربیت شده اسلام حضرت علی (ع) می فرمایند بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.) ولی با توجه به وضعیت آن روز جامعه امکان تغییر این سنت غلط وجود نداشت. لذا تنها مبارزه ای که اسلام با برده داری می کند اولا توصیه هایی است که در مورد رعایت حقوق بردگان می کند. ثانیا سفارش موکد به مسلمانان درخصوص آزاد کردن بردگان است. بگونه ای که علاوه بر ثواب دانستن آن ، در مورد برخی گناهان از قبیل روزه خواری نیز ، آزاد کردن برده ها را به عنوان کفاره تعیین نموده است. ثالثا سیره پیامبر و ائمه نیز چنین بود که بردگان را می خریدند و آزاد می کردند. درباره رفتار حسنه ای که پیامبر و مسلمانان با بردگان داشتند ذکر حکایت زید ابن حارثه قابل ذکر است که از اشراف زادگانی بود که در یکی از جنگهای داخلی قبل از اسلام اسیر و برده شده بود و بعدها پیامبر او را خریداری کرد. خانواده او پس از جستجوی بسیار او را یافتند و آماده خرید و برگرداندن او شدند ولی او حاضر نشد بردگی برای پیامبر(ص) را به زندگی اشرافی با خانواده خود ترجیح دهد. (البته بعدها به فرزند خواندگی پیامبر درآمد.)

د- پاسخ به چند سوال دیگر

1- گفته اید که در این حادثه سعد مطابق احکام خودشان قضاوت کرد . از طرفی شما معتقدید که تورات و انجیل تحریف شده اند . حال سوال این است که فردی که معصوم نیست و می داند مرجع قضاوتش تحریف شده است آیا باز هم برای نشان دادن حقانیت اسلام با همان شیوه غلط قضاوت می کند ؟ 

بنده دلایل متعددی برای این تصمیم صحیح سعدمعاذ ذکر نمودم که اگر در مباحث قبلی دقت بفرمایید مورد فوق یعنی قضاوت بر اساس تورات در بین آن دلایل نبود. بلکه گفته ام علاوه بر دلایل منطقی ذکر شده ، یهودیان نیز نباید گله مند می شدند چون حکم صادر شده با احکام کتاب خود آنان نیز توافق کامل داشت. درست مانند اینکه کسی با مسلمانان طبق دستور قرآن رفتار کند که در این صورت جای هیچ گله و شکایتی برای فرد مسلمان باقی نمی ماند. 


2- معصومیت پیامبر
- با توجه بر اینکه تاکید کرده اید : ( بحث من بر روی معصومیت است ) و ( این نوع تصمیم گیری از یک فرد معصوم بعید است و دیدگاه ما را به سمت عدم معصومیت این فرد سوق می دهد .) لازم دیدم دلیل معصومیت انبیا را بررسی کنیم:
مهمترین دلیل برای عصمت پیامبران این است که از حکمت خداوند به دور است که پیام خود را برای ابلاغ به کسی بسپارد که احتمال اشتباه و گناه و عصیان در برابر فرامین الهی در او متصور است. هدف اصلی از بعثت انبیا هدایت بشر به سوی حقایق و وظائفی است که خداوند برای بشر تعیین فرموده است و انبیا درحقیقت نمایندگان الهی در میان بشر هستند که آنها را به راه راست هدایت نمایند. حال اگر این نمایندگان خود پایبند دستورات الهی نباشند مردم میان گفتار و اعمال آنان تناقض می بینند و به گفته های آنان اعتماد نمی کنند. لذا حکمت الهی اقتضا می کند که انبیا افرادی پاک و معصوم از هرگونه خطا و گناه باشند تا هدف بعثت به درستی تحقق یابد. درباره پیامبر بزرگوار اسلام نیز باید گفت سیره و تاریخهایی که از زندگی آن حضرت در دست است نه تنها هیچ گناهی را قبل و بعد از بعثت آن حضرت ذکر نکرده اند بلکه تاکید کرده اند پیامبر در جوانی در جامعه جاهلیت آن روز به عنوان محمد امین مشهور بود و به پاکی و جوانمردی و امانتداری و خصال نیک مشهور بود و بعد از بعثت نیز بسیاری از بت پرستان و مشرکان بخاطر خلق و خوی نیکو و زندگی بی عیب و نقص رسول اکرم (ص) به اسلام گرویدند. همچنانکه خداوند در قرآن می فرماید ( انک لعلی خلق عظیم ) معاندین و مخالفین اسلام درخصوص اثبات عدم معصومیت پیامبر به اندازه ای به مشکل کمبود مصداق افتاده اند که مجبور شده اند قتل کفار محارب و یا ازدواجهای پیامبر را بعنوان گناه ذکر کرده و از این طریق به خیال خود عدم معصومیت ایشان را اثبات کنند.

*****************************************************************

کتابسوزی ایران

درخصوص کتابسوزی شما مطلب تازه ای اضافه نکردید و همان حرفهای سابق را ذکر کرده اید. من نیز شما را به همان جوابهای سابق ارجاع می دهم که خلاصه آن این است که ( با در نظر نگرفتن مستندات تاریخی که نشانگر دروغ و ساختگی بودن این رویداد است)  اگر کتابسوزی و یا ظلم به زبان فارسی توسط معدود مسلمانانی روی داده باشد باید بررسی کرد که آیا مسلمانان طبق آموزه های اسلام مرتکب چنین اعمالی شده اند یا با انحراف از این آموزه ها. رسول گرامی اسلام می فرماید علم را بگیرید ولو از کافر - و در جایی دیگر می فرماید: حکمت گمشده مومن است هر جا آن را بیابد فرا می گیرد. و می فرماید : به سخن توجه کنید نه گوینده آن. با این توصیفات اگر مسلمانانی در طول تاریخ باعث نابودی علم و فرهنگ گروهی شده اند بر خلاف نظرات اسلام رفتار کرده اند و نباید عمل آنها را به اسلام ربط داد.

افسانه غرانیق : 

سلمان رشدی مرتد نام کتاب منحوس خود ( آیات شیطانی ) را از روایت مجعولی که در برخی کتب غیر معتبر اهل سنت (تفسیر طبری، ج 173، در المنثور، ج 4، و تمهید، ج 1) شده است اقتباس کرده است. افسانه غرانیق، ساخته و پرداخته دشمنان اسلام و پیامبر اکرم(صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله) است که براى تضعیف موقعیت قرآن و پیامبر، چنین حدیث بى‏اساسی را جعل کرده‏ و برخی مفسرین ظاهرنگر و تاریخ ‌نویسان خـوش بـاور که فرقى میان سلیم وسقیم نمى گذارند و در جمع آورى غرایب و عجایب ولع مى ورزند، آن را روایت کرده اند و دست به دست گردانده اند.
خلاصه این حدیث جعلى آن است که پیامبر خدا(صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله) در مکه، مشغول خواند سوره «النجم» بودند، وقتى به آیاتى که نام بتهاى مشرکان در آن بود، رسیدند (أفَرَأیْتُم اللَّتَ وَ الْعُزّى * وَ مَنوةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرى) (نجم/ 19-20.) شیطان این دو جمله را بر زبان او جارى ساخت، «تلک الغرانیقُ العُلى و انّ شفاعتهن لترتجى»؛ اینها پرندگان زیباى بلند مقامى هستند و از آن‏ها امید شفاعت مى‏رود.( غرانیق به پرندگان سفید و در اصل پرندگان سفید دریایی گفته می‌شود. در اینجا بت‌های مشرکان به پرندگان سفید و زیبا تشبیه شده است) در این هنگام، مشرکان خوشحال شدند و گفتند که محمد(صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله) تا کنون نام خدایان ما را به نیکى نبرده است. در این هنگام پیامبر(صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله) سجده کرد و آنها هم سجده کردند. جبرئیل نازل شد و به پیامبر(صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله) اظهار کرد که این دو جمله را من براى تو نیاورده بودم و این از القائات شیطان بود. اگر چه برخى مخالفان، این افسانه ساختگى را با آب و تاب فراوان ذکر کرده‏اند، ولى قرائن فراوان نشان مى‏دهد که این یک روایت مجعول و ساختگى است که براى بى‏اعتبار ساختن مسلمین و قرآن و پیامبر(صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله) ساخته شده است؛ زیرا:
اولاً: به گفته محققان، راویان این حدیث ضعیف، غیرقابل اطمینان‏اند و صدور آن از ابن عباس نیز به هیچ وجه معلوم نیست و به گفته «محمد بن اسحاق» این حدیث از جعلیات زنادقه است و او در این باره کتابى نگاشته است.ثانیاً: آیات آغازین سوره نجم، صریحاً این خرافات را ابطال مى‏کند؛ آنجا که مى‏گوید: «و ما ینطِقُ عَنِ الهَوى * إنْ هُوَ إلاّ وحىٌ یوحى» ( نجم/ 3-4) ؛ پیامبر از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید، آن چه مى‏گوید، تنها وحى الهى است. پس این آیه چگونه با افسانه فوق سازگار است؟ 
ثالثاً: آیاتى که بعد از ذکر نام بتها در این سوره آمده است، همه بیان مذمّت بتها و زشتى و پستى آن‏هاست (به ادامه آیات توجه نمایید).رابعاً: مبارزه پیامبر(صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله) با بت‏پرستى، یک مبارزه آشتى‏ناپذیر، پى‏گیر و بى وقفه بود و در سخت‏ترین حالات و شرایط نیز آن حضرت از خود انعطاف نشان ندادند. پس چگونه مى‏شود این الفاظ را گفته باشند. خامساً: احادیث متعددى در مورد سوره نجم و سپس سجده کردن پیامبر و مسلمین در کتاب‏هاى مختلف نقل شده و در هیچ یک از آن‏ها سخنى از افسانه غرانیق نیست و این نشان مى‏دهد که این جمله بعداً افزوده شده است. 
افسانه بودن این داستان آشکار است و هیج مسلمانی با شناختی که از نبوت و مقام وحی دارد به این افسانه‌ها توجه ندارد گرچه اینها بهانه دست مستشرفان معاند و بهانه‌جویی قرار می‌دهد و باعث خورده‌گیری به اسلام و رسول‌الله (ص) می‌گردد. برای زدودن این تهمت، بر علمای اهل سنت است که این افسانه‌ها را از باورهای خویش تطهیر کنند. و بهانه به دست دشمنان اسلام و قرآن ندهند. عرصه وحی تردید بردار نیست تا کسی در مقام نبوت خودش شک کند یا القائات را با وحی به اشتباه بگیرد. آنجا آشکاری و آگاهی محض است هیچ چیز به چیز دیگر مشتبه نمی‌‌شود. راه‌های دریافت وحی بسیار مطمئن است که هیچگونه راه نفوذ شیطان و یا بروز نسیان و اشتباه در آن راه ندارد.
امیدوارم توضیحات ارائه شده آشنایی اجمالی را با این افسانه برای شما فراهم نموده باشد با این حال با مرجعه به وب سایت الغدیر  می توانید مطالب مفید دیگری در خصوص این مساله مشاهده بفرمائید.


*****************************************************************
درباره همسران پیامبر :
نکته ای که به نظرم می رسد این است که شما در نوشته های خود ازدواجهای پیامبر را به دودسته تقسیم کرده اید ازدواجهایی که جنبه سیاسی داشته اند و ازدواجهایی که بر پایه زیبایی زنان صورت گرفته اند. در مورد ازدواجهای سیاسی بنده نیز با شما موافقم همچنین معتقدم پیامبر نیز همچون انسانهای عادی نیروهای غریزی و شهوانی نیز داشته اند اما برپایه همین ازدواجها معتقدم پیامبر هرگز دنبال زیبایی و لذت جویی نبوده است و استدلال ما این است که اگر ایشان دنبال زنان زیبا بودند چرا اکثریت همسران ایشان بیوگان سالخورده بودند؟ چرا پیامبر جوانی خود یعنی 25 تا 40 سالگی را فقط با یک همسر آنهم همسری 15 سال بزرگتر از خود گذراندند؟ 
تاریخ تعداد همسران پیامبر را 9 نفر ذکر می کند که بجز دو سه مورد بقیه آنها بیوه و پیر بوده اند. اسامی برخی از ازواج پیامبر طبق نقل شما و توضیحاتی درخصوص ایشان به ترتیب ذیل ذکر می شود:
1- خدیجه بنت خویلد ( سلام الله علیها) که 15 سال از پیامبر بزگتر بوده و ثروتش را نه در ظواهر زندگی خانوادگی بلکه در ترویج اسلام مصرف کرد و تا ایشان زنده بود پیامبر همسر دیگری اختیار نکرد. و حتی بعدها در نزد جوانترین همسرش یعنی عایشه از خدیجه به نیکی یاد می کرد.
2- عایشه بنت ابی بکر که پیامبر به خاطر اصرار ابوبکر با او ازدواج کرد اما آزارها و زخم زبانهای فراوانی که از جانب عایشه ( به همدستی حفصه) بر پیامبر وارد شد کار را بجایی رساند که خداوند در قرآن آن دو را تهدید به طلاق نمود. و برای آن ها مثال زن ناصالح لوط و نوح (ع) را نقل فرمود. درباره پدرش نیز که او را موصوف به سلامت نفس و حسن سابقه نموده اید باید گفت کهولت سن که به خودی خود امتیاز قابل ذکری به شمار نمی آید و از او مسن تر ها هم زیاد بودند ابوبکر عمری را در بت پرستی گذراند و علاقه اش به شرب خمر بحدی بود که حتی بعد از تحریم شراب در اسلام نیز مرتکب این امر شد و سابقه فرار او در برخی جنگها از جمله احد و حنین بر این حسن سابقه و سلامت نفس می افزاید. و درباره تعریف عمر از او در جریان توطئه سقیفه من فقط فرمایش امام علی (ع) را در این باره ذکر می کنم که فرمودند او شتری را برای ابوبکر فراهم نمود تا خودش از شیر او بدوشد. البته عمر بعدها به اشتباه خود در این باره اعتراف کرد و گفت انتخاب ابوبکر لغزشی بود که هرگز مثل آن نباید تکرار شود.
3- حفصه دختر عمر - که بخاطر چهره نازیبایی که داشت هیچ خواستگاری نداشت و به قول معروف درخانه مانده بود که بخاطر اصرار فراوان عمر ، می توان گفت پیامبر (ص) مجبور به ازدواج با او شد. ( درباره پدرش عمر نوشته اید که به شجاعت و جسارت و سرسختی شهرت دارد که باید گفت تاریخ هیچ نمونه ای از افرادی که در جنگها به دست عمر کشته شده اند ذکر نکرده است و تنها شجاعتی که از او ذکر شده است این بود که هرگاه اسیر دست بسته ای را نزد پیامبر می آوردند از پیامبر اجازه می خواست تا گردن او را بزند. البته شجاعت عمر در فرار از جنگ هایی همچون احد، خیبر و حنین مشهور است که شجاعانه از مقابل دشمن روی به فرار نهاده و پیامبر را تنها گذاشت.) حضرت علی (ع) در نهج البلاغه عمر را با صفات دیگری توصیف فرموده اند: مجموعه ای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزش طلبی )
4- ماریه قبطی - که قبول هدیه و ازدواج با ایشان موجب تحکیم روابط با قبائل مصری گردید و در پیشرفت اسلام در بین مصریها تاثیر داشت.
5- ام سلمه که سالخورده و نازیبا ولی زنی مومنه ، بسیار مهربان و باشخصیت بودند.
6- زینب بنت جحش دختر عمه پیامبر بود و پیامبر ازدواج با او را به فرزندخوانده اش زید ابن حارثه سفارش نمود مورخین ذکر کرده اند که زینب در زندگی خانوادگی با زید هیچ تفاهمی نداشت و بخاطر موقعیت اجتماعی او که یک برده آزاد شده بود او را هم شان خود نمی دانست و بالاخره اختلافات آنها به حدی زیاد شد که زید مجبور شد او را طلاق دهد ( افسانه هایی که نعوذبالله عاشق شدن پیامبر به زن شوهرداری مانند زینب را روایت می کنند ساخته ذهن مستشرقین و معاندین است و گرنه اگر پیامبر شیفته جمال او بود با توجه به اینکه نسبت فامیلی با پیامبر داشت و پیامبر بارها او را دیده بود می توانست بجای اینکه او را برای پسرخوانده اش عقد کند برای خود به عنوان زوجه اختیار کند) پس از طلاق زینب ، پیامبر با او ازدواج کرد. این ازدواج تاثیرمهمی درجامعه آن روز عرب داشت. و برای آنهایی که طبق رسوم جاهلیت ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده را حرام می شمردند این پیام را داشت که دوران رسوم خرافی جاهلیت گذشته و پیامبر خود پیشقدم مبارزه با این خرافات شده است و از این به بعد طبق دستورات اسلام باید عمل شود نه رسوم خرافی زمان جاهلیت. 
*******************************************************************

در بحث شان نزول سوره تحریم: 


نوشته اید که نزدیکی پیامبر با همسرش در خانه همسر دیگر امری انسانی نبوده و اگر صحیح بود و شخص پیامبر از عمل خود شرمنده نشده بودند ماریه را بر خود حرام نمی کردند که منجر به نزول سوره تحریم بشود.
اتفاقا سوره تحریم به همین خاطر نازل شد که به پیامبر بگوید کاری که کردی هیچ شرمندگی ندارد و اصولا هر امری که معصیت خداوند نباشد و به قول معروف در مجموعه امور مباح قرار گرفته باشد انجام آن شرمندگی ندارد و نمی توان به آن غیرانسانی گفت. این بزرگواری پیامبر بود که نزد حفصه ابراز شرمندگی کردند و حتی برای رضایت او ماریه را برخود حرام کردند وگرنه می توانستند بگویند که با توجه به شرعی بودن این عمل جای هیچ گلایه ای باقی نمی ماند. خداوند نیز در قرآن به پیامبر نمی گوید که چرا این کار انجام دادی برعکس می گوید که چرا بر اثر شرمندگی ، امر حلالی را بر خود حرام کردی.

درباره شغل حضرت محمد (ص) فرموده بودید و اینکه از تلاشهای حضرت علی (ع) در امرار معاش زیاد گفته شده ولی درباره پیامبر چنین مواردی ذکر نشده است.
حضرت رسول اکرم در سنین نوجوانی به شغل شبانی مشغول بوده اند. و در سنین جوانی ( قبل از ازدواج با خدیجه) شغل بازرگانی داشته اند و اتفاقا در جریان یکی از سفرهای تجاری با حضرت خدیجه آشنا شده و بخاطر محبتی که به یکدیگر داشتند ازدواج نمودند. گفتیم که حتی بعد از ازدواج با وجود ثروت خدیجه (س) زندگی مشترک آنها در نهایت سادگی و بی آلایشی بوده و نشان می دهد که حضرت محمد(ص) هرگز بخاطر رفاه و ثروت خدیجه با ایشان ازدواج نکرده است. بعد از بعثت نبی اکرم (ص) نیز خدیجه ( که اولین زن مسلمان تاریخ بود) به اختیار خود تمام ثروتش را صرف گسترش اسلام نمود. اما درباره شغل پیامبر(ص) و امام علی (ع) مطالبی نوشته اید که واقعا از شما انتظار نمی رفت. گفتیم شغل پیامبر تا زمان بعثت شبانی و تجارت بود ( البته هفته ای یکبار برای عبادت به غار حرا می رفتند) ولی بعد از بعثت آیا با در اختیار داشتن رهبری یک جامعه نوپای اسلامی با آن همه مشکلات انتظار داشتید شغلی هم برای امرار معاش انتخاب کنند ؟ کدام رئیس جمهور و حاکمی همزمان با حکومت مشغول شغلی هم برای امرار معاش می گردد؟ اینکه حضرت علی (ع) با زراعت و احداث چاه و ... امرار معاش می کردند به این علت بود که حکومتی را که حق او بود از چنگش درآورده بودند وگرنه در دوران پنجساله خلافت ایشان تمام اوقات ایشان صرف در حکومت و سازماندهی جهاد امت اسلام علیه یاغیان گذشت و در این دوران دیگر نمی شنوید که همزمان با حکومتداری مثلا به زراعت نیز پرداخته باشند.


*****************************************************************
درباره عدل خداوند :
آیا کسی که در خانواده ای آلوده و بسیار بدکار و بی بندوبار به دنیا آمده است در مقایسه با فردی که در خانواده ای سالم و مذهبی بدنیا آمده است می تواند ادعا کند که خداوند درحق فلانی لطف و در حق من ظلم کرده است؟ عدل هرگز به این معنی نیست که همه انسانها مانند تولیدات مشابه یک کارخانه دقیقا مثل هم به وجود بیایند و در فرصتهای یکسانی قرار بگیرند. قبلا ذکر شد که ظرفیت روحی و عصمتی که شایسته آن ظرفیت روحی است بخاطر حکمت خداوند که عقل بشر به آن راه نمی یابد در اختیار معدودی از بندگان خداوند ( پیامبران و ائمه) گذاشته شده است و درعوض به آنها مسئولیت بیشتری نیز داده شده است تا در ازای این موهبت الهی به هدایت بندگان خدا و ابلاغ احکام الهی در بین بندگان بپردازند. پس اگر کسی اعتراض کند که چرا به پیامبر مقام عصمت عطا شده است ولی به من عطا نشده است جوابش این است که حکمت الهی اقتضا کرده است که به برخی افراد این موهبت اعطا شود (تا بتوانند پیام الهی را به طور صحیح و توام با عمل به آنها به مردم برسانند) و در قبال این موهبت مسئولیت و تکلیف دشوار هدایت بندگان نیز برعهده او گذاشته شود.
توضیح کوتاهی در باره عدل الهی  
عدالت خداوند اقتضا می کند فردی که درخانه بی بندوبار و بیدین بزرگ شود گناهانش بررسی شده و گناهانی را که بخاطر شرایط تحمیل شده بر او ( مانند تربیت ناصحیح و محیط آلوده ) انجام گرفته باشد به دیده اغماض نگریسته شود و گناهانی را که فرد واقعا می توانست انجام ندهد ولی به اختیار انجام داده است بازخواست گردد. عباداتی نیز که چنین فردی انجام می دهد در مقایسه با عباداتی که فرد دارای خانواده مذهبی انجام می دهد مطمئنا دارای پاداش بیشتر خواهد بود.این معنی در قرآن درآیه شریفه لایکلف الله نفسا الا وسعها متجلی است. 

***************************************************************

بحث عصمت پیامبر (ص)

درباره آیه شریفه انا فتحنا لک فتحا مبینا ... دوباره همان فرمایشات قبلی را تکرار کرده اید درحالیکه واقعا هیچ ارتباط معنایی در جمله( ما به تو پیروزی عطا کردیم تا گناهان گذشته و آینده ات را ببخشیم) دیده نمی شود. به همین خاطر توصیه می کنم یادداشت قبلی بنده را در این خصوص مجددا و این بار با دقت مطالعه بفرمایید. در ضمن فراموش نکنید جواب دهید که درصورت ترجمه آیه طبق آنچه شما می گویید علاوه بر فقدان ارتباط معنایی بین صدر و ذیل جمله) بخشیدن گناهان آینده یک فرد چگونه با عدالت و حکمت خداوند سازگار است و آیا به این معنی نیست که خداوند دست کسی را برای گناهان آینده باز می گذارد چون قبلا بخشیده شده اند؟ 

***************************************************************

نظرات 1 + ارسال نظر
بهزاد دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:00 ب.ظ http://ejdehayetanha.persianblog.ir

مسعود جان سلام
احوال شما ؟؟؟؟؟ ایشالا سبز و خرم باشید.
شرمنده نشد زودتر بیام.
به دلیل گرفتاری های زیاد و دردسرهای یه لقمه نون و بوقلمون دیر خدمت رسیدم که بگم به زودی مجدد خدمت می رسم و پاسخ نوشته های شما رو که زحمت کشیده بودید رو خواهم نوشت.
به حساب بی ادبی و بی توجهی نذارید . خیلی این چند روز گرفتار هستم.
شاد و سبز باشید.
تا بعد......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد