فدایی ولایت

نوشته های یک ایرانی عاشق ولایت و شیفته عدالت

فدایی ولایت

نوشته های یک ایرانی عاشق ولایت و شیفته عدالت

ادامه بحث

بسم الله ارحمن الرحیم

در این پست به پرسشهایی که در بخش نظرات یادداشت قبلی مطرح شده اند پاسخ داده می شود امیدوارم مطالعه فرموده ونظرات خود را در مورد اشکالات احتمالی آنها مطرح بفرمایید.

↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔


توضیح درباره مطلب اول ( کلمه مقدس الله )


1- طبق آنچه در تواریخ انبیا ذکر شده است، توجیه اکثر بت پرستان برای پرستش بتها، خدا دانستن بت نبود. در تاریخ از خاندان قابیل به عنوان اولین قوم بت پرست نام برده شده و نقل شده است که بعد از فاصله گرفتن قوم قابیل از حضرت آدم (ع) شیطان آنها را وسوسه کرد که برای رفع دلتنگی دوری از حضرت آدم مجسمه ای به شکل آن حضرت بسازند. که توجه بیش از حد مردم به این مجسمه آرام آرام آنها را به این باور خرافی رساند که می توانند از آن مجسمه برای تقرب جستن به خداوند و حاجت گرفتن از او استفاده نمایند. ( بجای واسطه قرار دادن پیامبر خدا (حضرت آدم (ع)) که این امر به تدریج منجر به پرستش آن مجسمه شد.به همان سیاق بت پرستان دیگر نیز در طول تاریخ از جمله در زمان جاهلیت به وجود خدای یگانه اعتقاد داشتند ولی درعین حال ارتباط با خداوند را تنها از طریق واسطه قرار دادن بتها امکان پذیر می دانستد و به عبارتی بت را مظهر خداوند در زمین دانسته و اهمیتی در حد شریک خداوند به آن قائل بودند. ( اصلا علت اینکه به بت پرستان مشرک گفته می شد این بود که برای خداوند شریک قرار داده و درکنار خداوند یگانه خدایان دیگری را نیز می پرستیدند و قائل به قدرت آنها بودند) نمونه تاریخی برای اثبات اینکه مشرکین مکه به خداوند ( الله) اعتقاد داشتند هنگام عقد قرارداد صلح حدیبیه بود که به کلمه محمد رسول الله ایراد گرفتند ولی به کلمه بسمک اللهم راضی شدند.


2- من نگفتم عین کلمه الله توسط پیامبران پیشین بکار رفته است. جمله من این است که اعراب مکه که مدتی تحت تربیت پیامبران قرار داشتند به اله یعنی خدا اعتقاد داشتند ولی با توجه به اینکه قبل از بعثت پیامبر اسلام از اله واقعی یعنی خدای یگانه فاصله گرفته و اله های دیگر را شریک او قرار داده بودند پیامبر اکرم خداوند یگانه را با نام الله به آنها مجددا معرفی کرد.

 واژه اله کلمه ای عام است به معنی هرچه که مورد پرستش قرار می گیرد (اعم از خداوند، بت ، الهه های مصر و یونان و ...) ولی لفظ الله کلمه ای خاص بوده و به تنها آفریدگار یگانه اطلاق می شود. پس طبق آنچه گفته شد با توجه به اعتقاد بت پرستان به خداوند اسامی عبدالله و ... به نام خود خداوند اشاره دارند نه نام بتی به نام الله ! ( عبدالله پدر پیامبر اسلام هرگز بت پرست نبود ) 


3- از شما تقاضا دارم مرز اعتقادی خود را مشخصتر بفرمایید تا بحث آسانتر انجام گیرد. اجازه بدهید من هم چند سوال از شما بپرسم. آیه به اسلام اعتقاد دارید؟ در صورت مثبت بودن بفرمایید آیا به قرآن به عنوان کتابی که عین گفته خداوند است اعتقاد دارید و یا معتقدید سخنان حضرت محمد(ص) است و یا با گذشت زمان تحریف شده است؟ اگر به اسلام و قرآن اعتقاد ندارید بحثها را باید ریشه ای تر پیگیری کرد ولی اگر اعتقاد دارید می دانید که در سراسر قرآن برای نام بردن خداوند از کلمه الله استفاده شده است یعنی این کلمه را خداوند برای نامگذاری به خود بکار می برد و ابداع حضرت محمد یا بت پرستان نیست. لذا اصرار شما مبنی اینکه این کلمه ریشه ای شرک آلود دارد به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.
↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔


1- با دیدگاهی که شما دارید شرکت در تمام جنگهای دنیا چه تهاجمی و چه دفاعی را باید کاملا نامشروع بدانیم. چون طرفین جنگ چه متجاوز و چه مورد تجاوز دارای خانواده هستند و مثلا اگر کشته شوند خانواده آنها اذیت می شود. در حادثه بنی قریظه نیز وقتی پیامبر مشغول جنگ با هزاران دشمن قدرتمند بود یهود بنی قریظه از امنیتی که مسلمانان در داخل مدینه به آنها داده بودند سوء استفاده کردند و در داخل مدینه شروع به جنگ داخلی و تجاوز به خانه های مردم و کشتار آنان کردند. شما جای پیامبر بودید چه می کردید. با لبخند می گفتید اشکال ندارد ولی خواهشن!! تکرار نشود؟ و یا متجاوز را به سزای عملش می رساندید؟ آیا صرف اینکه زن و بچه آنها اذیت می شوند دلیل می شود که قاتل و متجاوز و کافر حربی را مجازات نکنیم؟ 

گفته اید( از شما می پرسم اگر شما در جنگ با دشمن اسیر شدید می پسندید که مادر خواهر یا برادر و خواهر کوچکتون اسیر دشمن باشند ؟) و من می گویم اگر من نیز در جمع یهودیانی بودم که در جامعه ای که به آنها اعتماد کرده و امنیت داده بودند ولی در بدترین شرایط آنها ( حالت جنگی ) از پشت خنجر زدند و برخی خانواده های مسلمانان را قتل عام کردند بودم مطمئنا هیچ اعتراضی به این حکم نمی کردم. آیا قتل عام خانواده مسلمانان زشت تر است یا اسارت خانواده یهودیان؟ آری کسانی که در یک جامعه امن ، امنیت خانواده ها را بخطر می اندازند نبایدانتظار داشته باشند که امنیت خانواده خودشان برقرار باشد. 


2- ظاهرا در جمله ای که درباره رفتار عرب جاهلی با اسرا نوشته بودید فراموش کرده بودید که دوره جاهلیت فقط تا زمان بعثت پیامبر پابرجا بود و مسلمانان جامعه اسلامی را دیگر نمی توان عرب جاهلی نامید. سفارش اسلام نیز درباره رفتار با اسرا و بردگان کاملا انسانی و منطبق بر رعایت کامل حقوق آنها بوده است. که اگر مایل باشید سفارشات اسلام در این خصوص و سیره پیامبر و ائمه و مسلمانان در باره رفتار با اسرا و بردگان را در پست دیگری بررسی می کنیم.
3- به نظر بنده چون شما تصمیم سعد معاذ را فضاحت بار می دانید علم و عصمت پیامبر را زیر سوال می برید. در حالیکه اگر به مواردی که در پست قبلی درخصوص دلایل سعد معاذ برای این تصمیم نوشته بودم دقت کرده بودید تصمیم عاقلانه او را فضاحت بار نمی دانستید. آری علاوه بر اینکه سعد توطئه های براندازانه یهودیان را بارها دیده بود و علاوه بر آنکه پیمان قبلی آنها را به یاد داشت که تعهد داده بودند درصورت شمشیر کشیدن برروی مسلمانان ، مسلمانان اجازه اعدام آنها را داشته باشند ، سعد متون مذهبی مورد قبول خود یهودیان را درباره خودشان اجرا کرد که برمبنای تورات تحریف شده شان اعتقاد داشتند: هنگامی که بر دشمن غلبه کردی مردان آنان را بکش و زنان و کودکان آنها را به اسارت بگیر.
↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔

توضیح درخصوص کتابسوزی


1-اینکه از قرن 2 تا 4 اثری مکتوب نداریم الزاما به این معنی نیست که مسلمانان کتابهای آنها را آتش زده اند. بسیاری از کشورهای دنیا نیز درخصوص نگهداری آثار ادبی و هنری و ... غفلت کرده اند ولی کسی نمی گوید مسلمانان آنها را ازبین برده اند. من فکر می کنم علت اینکه اثر مکتوبی از آن زمان در دست نداریم این است که ادب و هنر و حتی سواد خواندن و نوشتن در ایران قبل از اسلام در انحصار چند طبقه محدود بود و پیشرفت چندانی نداشت. در جامعه ای که کسی حق سواد دار شدن نداشته باشد بدیهی است که اثر علمی و فرهنگی و هنری و ادبی نیز نایاب باشد. و اما این حرف شما که علم را مختص ایرانیان دانسته و مسلمانان را از علم عاری دانسته اید به نظر من نمی تواند پایه و اساس درستی داشته باشد. با توجه به اهمیت فوق العاده علم آموزی در اسلام پیشرفتهای فوق العاده علمی نه تنها در میان مسلمانان بلکه در سراسر جهان به برکت ظهور اسلام محقق شد. شاید می دانید که ائمه شیعه مانند امام باقر (ع) و امام صادق (ع) علاوه بر علوم دینی مانند فقه و حدیث و ... ، کرسیهای تدریس علوم مدرنی چون شیمی و جغرافیا و ... را نیز داشتند و شاگردان امام صادق (ع) مفتخر به کشف بسیاری از مواد شیمیایی از قبیل برخی اسیدها و بازها و ... شده اند.آیا این جمله امام صادق درباره حرکت الکترونها در داخل اتم برای شما جالب نیست که قرنها قبل از کشف اتم فرموده است در داخل سنگ به ظاهر ساکن چنان حرکات سریعی وجود دارد که حرکات ما انسانها دربرابر آن سکون حساب می شود. آری این اسلام بود که پیروانش را به یادگیری علم حتی با مسافرت به چین ترغیب می کد. و این پیامبر بود که شرط آزادی اسرای جنگی بدر را سوادآموزی باسوادان آنها به مسلمانان تعیین نمود. بر اساس همین اهمیت دهی اسلام به علم بود که دانشمندان مسلمان در قرون وسطای اروپا عالیترین مدارج علمی جهان را داشتند.


2- مطلب دیگر اینکه اگر فرضا کتابسوزی توسط برخی مسلمانان ناآگاه تحت حکومت یک فرد ناصالح اتفاق افتاده باشد چه ربطی به اسلام و امت اسلامی دارد. آیا طبق نظر اسلام این عمل را مرتکب شده اند. آیا درست است که گناه کسی را به پای مکتب او بنویسیم. با توجه به اینکه پیامبر اسلام طی چند حدیث تاکید می کند که برای آموختن علم نباید خود را در چهارچوب معلم و زمان و مکان و جنسیت محصور نمود ( یعنی بر هر زن و مرد مسلمان واجب است علم را بیاموزد هرچند از کافران و حتی با سفر به چین و از گهواره تا گور) پس اگر کتابهای علمی مفیدی در کتابخانه فرضا سوخته شده ایران وجود داشت مسلمانان قطعا از فرمان پیامبر خود تمرد کرده اند ولی اگر کتابهایی که در آنجا دیده اند جز یکسری مطالب خرافی درباره آتش پرستی و ... نبوده است بعید نیست عمل صحیحی برای جلوگیری از گمراهی مردم در پیش گرفته باشند.


3- بحث کتب ضاله نیز از نظرات کاملا منطقی اسلام است. و تقریبا تمام علمای اسلام نوشتن، مطالعه و انتشار کتب ضاله را حرام دانسته اند. یکی از فلسفه های این حرمت به این علت است که تمام مردم دارای یک استعداد مشابه نیستند. مثلا (به صورت فرضی) کتابی را تصور کنید با عنوان آموزش ساخت بمب دست ساز و نحوه کارگذاشتن آن دربین اماکن پرجمعیت به زبان ساده.و یا مثلا آموزش خودکشی برای جوانان. آیا انتشار گسترده چنین کتابهایی دربین اقشار نوجوان و جوان همراه با ترغیب آنان به مطالعه و عمل به کتاب را می توان عملی جایز دانست؟ اگر افراد خیرخواهی پیدا شوند و مانع از انتشار چنین کتبی شوند آیا باید هیاهو راه انداخت که چرا مانع آزادی بیان می شوی؟ اهمیت مسائل اعتقادی نیز کمتر از مسائل جسمی نیست. وقتی کتابی پایه های اعتقادی جامعه ای را مورد تمسخر و تحقیر قرار داده و سست می کند، وظیفه تک تک معتقدان آن آیین است که جلوی تمسخر اعتقادات خود را بگیرند. این به معنی نقدناپذیری نیست. اتفاقا علمای اسلام همواره نشان داده اند که مشتاقانه حاضرند به شبهات و سوالات محققان درباره اسلام و مقدسات دینی پاسخ بگویند. اما تمسخر مقدسات مخصوصا در قالب هنر و شعر و ادب و داستان و کاریکاتور و ... امری است که هیچ عقل سالمی آن را نمی پذیرد. و اینکه بگذاریم مردم آن را بخوانند و قضاوت کنند حرف درستی نیست. چون تمسخر اعتقادات بحث علمی نیست و تنها اثری که دارد سست کردن احترام مقدسات درنظر مردم است. مانند کتاب سلمان رشدی که برپایه افسانه ساختگی غرانیق به زبان تمسخرآمیز نوشته شده است.


4- احکام اسلام به دو نوع احکام ثابت و احکام متغیر تقسیم می شود. برخی احکام مانند فروع دین ( نماز و روزه و ..) ثابت و برخی مانند موارد مصرف زکات و ... متغیر هستند و طبق شرایط زمان عوض می شوند. مجسمه سازی نیز با توجه به اینکه موجب انحراف مردم به بت پرستی می شد مخصوصا در نظر مردمی که تازه از ذلت بت پرستی رها شده بودند حرام بود ولی درعصر حاضر که بعلت رشد آگاهیهای مردم چنین خطری از این ناحیه احساس نمی شود شرعا اشکالی ندارد. و این از امتیازات اسلام است که قابل تطبیق با تمام اعصار و زمانهاست.  
↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔

توضیح در مورد چند همسری:


1- بنده در هیچ کجای یادداشتهایم ادعا نکرده ام که چند همسری فقط و فقط مخصوص شرایط جنگ و یا فقر مالی است. خداوند متعال بخاطر اینکه جنس مرد گاهی قدرت تامین زندگی بیش از یک همسر را دارد به او اجازه داده است اگر می تواند عدالت کامل را بین همسرانش برقرار کند بیش از یک همسر اختیار کند و البته بعدا تاکید کرده است اگر نمی توانید عدالت را برقرار کنید به یک همسر قناعت کنید که برایتان بهتر است. تصدیق بفرمایید کشرط دشوار برقراری عدالت بخودی خود می تواند مانعی بزرگ در این مورد باشد. خداوند نیز با علم به سختی این شرط توصیه می کند که اگر قادر به برقراری عدالت نیستید به همان تک همسری قناعت کنید که برایتان بهتر است. 

2- در بعضی اماکن مخصوصا اماکن روستایی بخاطر علاقه ای که مردم به پسر داشتن دارند گاهی مشاهده می شد که فرزندان اول و دوم و سوم خانواده ای دختر به دنیا می آمدند و آن خانواده تا رسیدن به فرزند پسر به بچه دار شدن خود ادامه می داد. ( البته چند سالی است به مدد سیاستهای کنترل جمعیت این مساله کمرنگ تر شده است) در حالیکه اگر فرزندان اول پسر بودند بچه دار شدن را متوقف می کردند. این مساله باعث می شد که نسبت زنان به مردان بیشتر شود. البته درحال حاضر نیز نسبت جمعیتی زنان به مردان در ایران بیشتر است. این مساله نیز از عواملی است که ضرورت چندهمسری را دربرخی جوامع نشان می دهد. 


3- اگر اندک مطالعه ای درخصوص ازدواجهای متعدد پیامبر اکرم داشته باشید به نکات جالبی برخواهید خورد که پیش فرض ذهنی شما را در مورد نعوذ بالله تعدد ازدواج پیامبر بخاطر شهوت پرستی بی حد و حصر تغییر خواهد داد. پیامبر اکرم (ص) بخاطر خاندان سرشناس ( نوه عبدالمطلب رییس خاندان خوشنام بنی هاشم) و ظاهر نیکو ( به نقل از توصیفاتی که توسط صحابه نقل شده است) و درستکاری بی نظیر ( شهرت داشتن به محمد امین) مطمئنا با هر بانوی جوان و نیکورویی که می خواست می توانست ازدواج کند. ولی در سن جوانی با حضرت خدیجه که 15 سال بزرگتر از او بود ازدواج کرد و تا زمانی که او زنده بود یعنی حدود 20 سال به ایشان بسنده کرد و حتی بعدها بارها از زندگی با آن بانوی محترم به عنوان بهترین زندگی مشترک یاد می کرد. ( اگر بگوییم که ازدواج ایشان بخاطر ثروت او بود حرفی کاملا بی اساس زده ایم زیرا ساده زیستی و قناعت پیشگی ایشان کاملا مشهور و زبانزد عام و خاص بود و اگر بگوییم به این خاطر ازدواج کرده بود که از ثروت او برای گسترش اسلام استفاده کند باز بی ربط گفته ایم چون پیامبر آن موقع نمی دانست که قرار است به رسالت برسد. و تمام شواهد حاکی از ازدواج توام با عشق ایشان با حضرت خدیجه است) بعد از وفات حضرت خدیجه که با سالهای اولیه بعثت و همزمان سالهای میانسالی و پیری پیامبر اکرم توام بود پیامبر (ص) بخاطر مصالح اجتماعی مجبور به تعدد ازدواج شد و جالب این که اکثریت قریب به اتفاق این ازدواج ها با زنان سالخورده و بیوه بود. گاهی ازدواج پیامبر با زنی از طایفه ای و در نتیجه خویشاوند شدن با آن طایفه باعث می شد که آنها از ایشان حمایت کنند. 
↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔

توضیح در مورد شان نزول سوره تحریم


1- آنچه من از نوشته شما متوجه شدم این است که شما ( با عرض پوزش از ساحت مقدس رسول اکرم ) نزدیکی ایشان را با همسر شرعی و قانونی خودشان ( در خانه همسر دیگر) گناه و یا حداقل اشتباه می دانید و حتی بر اساس آن حکم به عدم معصومیت ایشان می دهید. کجای شرع نوشته شده است که آدم در خانه همسرش و در غیاب همسرش حرام است با همسر دیگرش نزدیکی کند؟ آیا عقل به اشتباه بودن این مساله حکم می کند؟ 


2- شما با ذکر آیه شریفه ای از سوره کهف که می گوید من بشری مثل شما هستم سعی دارید معصوم نبودن ایشان را نیز ثابت کنید. در حالیکه این آیه جهت مبالغه نکردن مسلمانان در مورد پیامبر (ص) نازل شده است در همین سوره خداوند برخی اقوام پیشین را بخاطر اینکه پیامبرانشان را خدا و فرزند خدا می دانستند ملامت می کند. و به پیامبر می فرماید که بگو من نیز بشری مانند شما هستم و تفاوت من با شما این است که به من وحی می شود. اتفاقا یکی از دلایلی که برای عصمت پیامبر نقل می شود همین مساله نازل شدن وحی است. زیرا اگر قرار بود پیامبر معصوم نبوده و اهل اشتباه باشند قاعدتا در دریافت و ارسال و ابلاغ و عمل به وحی نیز ممکن بود دچار اشتباه شوند. و این از حکمت الهی دور است که امانت خود را بدست کسی بسپارد که احتمال اشتباه و خطا در رساندن آن از طرف آن فرد وجود داشته باشد.


3- اگر کسی معتقد باشد که پیامبر فاقد خصوصیات بشری از قبیل شهوت و غرایز دیگر بودند درحقیقت به ایشان توهین کرده اند. آری ما نیز معتقدیم پیامبر (ص) دارای کلیه غرائز بشری بودند ولی بعلت تقوا و عصمتی که داشتند اجازه نمی دادند غرائز از حدود عادی خود خارج شوند ( اصلا معنای گناه این است که کسی غرائز خود را کنترل نکند) آری پیامبر نیز مانند تمام مخلوقات دیگر زیبایی را دوست داشتند و مانند هر انسان سالمی از غرائز طبیعی بهره مند بودند ولی نباید از این مساله نتیجه گرفت که ازدواجهای پیامبر بخاطر شهوت و زیبایی دوستی بوده است چون تاریخ به روشنی گواهی می دهد که تمام زنان پیامبر بجز یک یا دو مورد بیوه ، سالخورده و حتی برخی از زیبایی نیز محروم بوده اند. در مورد کنانه ، من به شخصه آشنایی کافی را با شرایط این بانو ندارم ولی با توجه به سیره پیامبر معتقدم حتما در ازدواج پیامبر با او مصلحت اجتماع ( مثل خویشاوندی با قبیله کنانه) تاثیرگذار بوده نه زیبایی و شهوت. لزومی ندارد فردی که هرگاه اراده کند می تواند زیباترین زنان عرب را به عقد خود درآورد با زن اسیری ازدواج کند که احتمالا بخاطر جنگ پیامبر با اقوامش کینه ای نیز نسبت به پیامبر داشته باشد. آری اگر پیامبر دنبال زنان زیبا بود با پیرزنان و بیوه زنان ازدواج نمی کرد.

↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔


توضیح در مورد عصمت پیامبر:


1- به نظر من این تعریف عصمت که معصومین بخاطر اینکه زشتی گناه را می بینند مرتکب آن نمی شوند تعریف مناسبی است. ما معتقدیم معصومین بخاطر ظرفیت بزرگ روحی که دارند به مقام عصمت نائل آمده اند. مقایسه معصومین با افراد ناتوان مانند نابینایان یک قیاس مع الفارق است. معصومین مانند کور نیستند که قدرت بینایی ندارند و گناه نمی کنند بلکه با وجود قدرت داشتن بر گناه بخاطر آشنایی با عظمت الهی و دانستن زشتی گناه با اختیار کامل، مرتکب گناه نمی شوند. مانند حضرت یوسف (ع) که قدرت نزدیکی با زلیخا را داشت ولی بخاطر آشنایی با عظمت خداوند و همچنین دانستن زشتی گناه مرتکب این امر نشد. و بررسی این امر که خداوند چرا به برخی افراد ظرفیت روحی چنین بزرگی عطا می فرماید و به برخی افراد اعطا نمی کند از عهده و وظیفه بشر خارج است ولی همین قدر می دانیم که خداوند بخاطر عدل کاملی که دارد بسته به شرایط و ظرفیتی که به افراد داده است از آنها تکلیف می خواهد. پس عدل خدا را نمی توان از این بابت به چالش کشید.


2- شما این آیه را چگونه تفسیر می فرمایید : همانا ما به تو پیروزی آشکاری دادیم تا گناهان قبلی و آینده تو بخشیده شوند. اگر این ترجمه را صحیح می دانید بفرمایید که چه ربطی بین دادن پیروزی به کسی و بخشیدن گناه کسی وجود دارد؟ صدر و ذیل این جمله چرا بایکدیگر ارتباط معنایی ندارند؟ ضمنا آیا با عدالت الهی سازگاراست که به کسی بگوید ما گناهان آینده تو را بخشیدیم و با این حرف دست او را برای گناه کردن باز بگذارد؟ با توجه به اینکه یکی از معانی ذنب در زبان عربی عملی است ( چه مثبت و چه منفی) که تبعات و پیامدهایی دارد و مغفرت هم به معنای پوشیدن و پرده انداختن بر روی چیزی معنا شده است حال بیاییم معانی دیگر کلمات ذنب و لیغفر را در این ترجمه جایگزین کنیم در این حالت آیه چنین ترجمه می شود: همانا ما به تو پیروزی آشکاری دادیم تا ( درسایه این پیروزی) بر پیامدهای اعمال گذشته و آینده تو پرده کشیده شود. و منظور از اعمال گذشته قیام رسول الله به دعوت مردم و برپایی نهضت علیه کفر و برپایی جنگ و پایمال کردن عزت ساختگی سران کفار و مشرکین بود. که این کار برای پیامبر تبعات سختی داشت و منظور از اعمال آینده خونهایی بود که بعد از هجرت، از کفار حربی ریخت و مغفرتی که خداوند عنایت نمود این بود که بعد از صلح پربرکت حدیبیه و بنا به قولی فتح مکه برروی تبعات قبلی و بعدی نهضت اسلام با قدرت گرفتن مسلمانان و از دست رفتن شوکت و بنیه قریش پرده کشیده شد. یک نمونه قرآنی دیگر نیز درباره ذنب ، سخن حضرت موسی (ع) است که پس از کشته شدن مرد قبطی بدست آن حضرت (ع) که در راستای دفاع از مظلوم انجام گرفت به خداوند عرض می کند: و لهم علی ذنب و یخاف ان یقتلون (من نزد آنها گناهی دارم و می ترسم کشته شوم) 

↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔↔


خوشحالم از اینکه شما را اهل تحقیق و مباحثه می بینم . قبلا هم گفته ام که من ادعا نمی کنم جوابهایی که به سوالات شما داده ام بهترین جواب ممکن هستند و نمی دانم  تا چه حد درستند یا غلط . ولی به هر حال نتیجه اعتقاداتی است که بیشتر بر اساس تحقیق و مطالعه و اندیشه کسب کرده ام. اشکالاتی نیز که به گفته یکدیگر می گیریم باعث می شود که بر تحقیق و مطالعه بیفزاییم تا حق و حقیقت روشنتر شود و منظور به هیچ وجه به قول معروف زمین زدن و شکست دادن طرف مقابل نیست. 


موفق و سربلند باشید.

نظرات 9 + ارسال نظر
بهزاد شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:13 ق.ظ http://ejdehayetanha.persianblog.ir

مسعود جان سلام . احوال شما . ببخشید من یکم دیر خدمت رسیدم.
مشغله ها و فکر یه لقمه نون و بوقلمون اجازه نداد زودتر خدمت برسم. من در پاسخ مطالب مفید شما چنتا کامنت میذارم . به قول شما بحث ما سر شکست دادن نیست. بحث تبادل نظر و عقیده است.

بهزاد شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:43 ق.ظ

مسعود جان در خصوص فرمایشات شما در خصوص کلمه مقدس الله من یکبار دیگر می نویسم که بحث مفهومی روی واژه الله ندارم . ذات ایزد یکتا چیزی نیست که ذهن حقیر ما قادر به درک آن باشد و این تنها به دلیل محدودیت انسان است که علیرغم چند بعدی بودن در اکثر موارد با محدودیت مواجه است .
اصرار من بدلیل توضیح مفهوم این لغت نیست بلکه بحث من کابرد این لغت است.
از آنجا که شما در توضیحاتتان فرموده بودید بت پرستان بت را به جهت تقرب پرستش می کردند اما من نظر متفاوتی دارم :
اگر چنانچه فرمایش شما صحیح باشد این گفته با آیه ( آیاتی ) از قرآن مغایرت پیدا می کند . جائی که از زبان ابراهیم (ع) می شنویم که می گوید من خورشید و ماه را پرستش نمی کنم که افول می کنند ( با عرض پوزش آیه را فراموش کرده ام اما تصور می کنم مربوط به سوره زیبای آل عمران باشد ).
اگر چنین باشد باید به لفظی مشابه این عبارت بر بخوریم که ابراهیم (ع) بگوید :
من خورشید و ماه را پرستش نمی کنم که قادر نیستند مرا به الله نزدیک کنند .
به نظر شما صحیح است که افول کردن یک بت را از دید یک بت پرست کنار بگذارد ؟ بت پرستی که شما می فرمائید بت وسیله تقربش بوده است ؟

مسعود جان من در مطالعه آیات قران بارها به این عبارت برخورده ام که خداوند بت پرستان را به این دلیل سرزنش می کند که بت را به جای خداوند پرستش کرده اند . این مطلب به این دلیل می تواند باشد که بت پرستان به وجود خداوند باور نداشتند وگر نه باید به آیاتی بر می خوردیم که خداوند بگوید مرده باد انسانی که بتها را برای تقرب به من پرستش کرد ( در صورتی که آمده است بت را بجای خداوند یکتا پرستش کرد ).

اما در خصوص اینکه چرا خداوند همین کلمه ( الله ) را به عنوان نام خود در قرآن بکار برده است گمان این حقیر ( من فقط گمان می کنم چون دلیل بهتری پیدا نکرده ام ) این است که از جائی که بشر محدود آفریده شده است خداوند با نظر اغماض همین کلمه را بنده اش محمد (ص ) پیرفته است که او را با همین نام بخواند . این نام که برای محمد (ص ) آشنا بوده است ( محمد بن عبد الله ) .
از طرفی من فکر می کنم کلمه اله ریش یونانی یا مصری نداشته باشد . اله می تواند کلمه ای پارسی و یا نهایتا عربی باشد . حال اگر کلمه ریشه غیر عربی هم داشته باشد باز الله کلمه تعریب شده است .

اما در خصوص سوال شخصی که از من پرسیدید عرض می کنم که در خصوص وجود ذات حق بحثی نیست یعنی ما در مکانی نیستیم که در خصوص ذات حق بحث کنیم و ما موجدات ناقصی خلق شده ایم که نمی توانیم در خصوص نیروی کمال بحث کنیم .

در خصوص اسلام بنده عرض می کنم من مسلمان زاده ام اما هنوز به کم و کیف دین اسلام باور استواری ندارم چون از دید من دین کاملی نیست . اسلام مناسب اعراب جاهلیت است که بوئی از تمدن نبرده بودند و با سطح شعور بشر امروزی تا حدی فاصله دارد.
من قصد جسارت به ایدئولوژی شما و سایرین را ندارم اما این مذهب گویای خواسته های من نیست .من از یک دین کامل انتظار بیشتری دارم که در حال حاضر اسلام پاسخ گو نیست .

من همچنین یادآور می شوم که محمد (ص) و خاندان ایشان انسان های بزرگی بوده اند اما نسبت به معصومیت ایشان باوری ندارم . به عنوان نمونه رفتار حسین بن علی در واقعه کربلا نمونه بارز رفتار یک انسان آزاده است که با علم به خطر باز هم خطر می کند و این خیلی زیباست اما از دید من جای نوحه و شیون برای ایشان باقی نمی ماند .

ایشان با آزادگی تصمیم بزرگی گرفته اند پس جای شیون باقی نمی ماند . شیون جائی جایز است که تاسفی باشد . آیا رفتار حسین جای تاسف دارد ؟ به عقیده من اینطور نیست و تاسفی نمی ماند که ما برایش شیون کنیم .

بهزاد شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:21 ق.ظ

در خصوص مشروعیت جنگ من بحثی ندارم . با توجه به شرایط خاص جنگیدن لازم است . اگر حفاظت از جان و مال و ناموس در میان باشد ازجنگ گریزی نیست.

اما آنچه که در مورد بنی قریظه و در برخی جنگ های دیگر مورد بحث است رفتار با افراد غیر جنگجوست.
فرمایش شما متین است که وقتی کسی قصد تجاوز به حریم امن ما را دارد دفاع کنیم و شکست دهیم اما کدام رفتار انسان دوستانه ای تائید می کند با افراد غیر نظامی برخورد شود .

از جائیکه بحث من بر روی معصومیت است از شما می پرسم :
آیا جایز است که در شرایط خیلی خاص یک معصوم تصمیم گیری را به عهده فرد غیر معصوم بگذارد ؟ ( شرایط توانائی و کارآئی افراد را در نظر نگیریم ).
وقتی صحبت سر زن و بچه های بی گناه است باز هم تائید می کنید یک انسان عادی در این مورد تصمیم بگیرد ؟
کدام انسان کاملی می پسندد خودش وارد جنگ بشود و خانواده غیر نظامی اش تاوان بدهد ؟

مسعود جان شما فرمودید در این حادثه سعد مطابق احکام خودشان قضاوت کرد . از طرفی شما معتقدید که تورات و انجیل تحریف شده اند . حال سوال این است که فردی که معصوم نیست و می داند مرجع قضاوتش تحریف شده است آیا باز هم برای نشان دادن حقانیت اسلام با همان شیوه غلط قضاوت می کند ؟

اگر مطابق فرمایش شما محمد(ص) معصوم باشند اجازه می دهند فردی با استفاده از یک مرجع نادرست درخصوص مرگ یا زندگی جمع کثیری حکم صادر کنند ؟

مسعود جان من در خصوص جنگ نظر شما را تائید می کنم که وقتی پای جان و خانواده در میان باشد باید جنگید اما تصور می کنم اگر تمام آنچه ما از این حادثه می دانیم صحیح باشد باید عرض کنم این نوع تصمیم گیری از یک فرد معصوم بعید است و دیدگاه ما را به سمت عدم معصومیت این فرد سوق می دهد .

بهزاد شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:42 ق.ظ http://ejdehayetanha.persianblog.ir

در خصوص کتاب سوزی شاید من توانائی توصیف من در خصوص وقایع تلخی که بر ایرانیان گذشت اندک باشد . تاریخ نشان میدهد که ایرانیان از بیم تهاجم و دشمنی ایشان با فرهنگ ایران و از ترس جان گفتار پارسی را ترک کردند و این رویه تا زمان شیرمرد ایرانی یعقوب لیث صفاری همچنان بجا بود .

اما جهت تکمیل اطلاعات شما استدعا دارم به کتاب دو قرن سکوت نوشته ارزشمند تاریخدان و محقق ارجمند آقای عبدالحسن زرینکوب مراجعه فرمائید .
مراجعه به این کتاب به این مفهوم نیست که گفتار ایشان وحی منزل باشد اما از جائیکه ایشان انس خاصی با تاریخ دارند گفتار ایشان بسیار کامل تر از چند خط اظهار نظر این حقیر می باشد.

مسعود جان شما در توضیحات مفیدتان به افسانه غرانیق اشراه کردید که من از آن بی اطلاع هستم . خوشحال میشوم در بدو امر توضیح مختصری در مورد این افسانه بدهید و در مرحله بعد مرجع آن را به این حقیر معرفی کنید تا من آن را مطالعه کنم . بعد از خواندن آن با ادله عقلامی می توان به صحت و سقم آن گفتار اذعان کرد.

بهزاد شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:54 ق.ظ

اما درخصوص تعدد همسر محد(ص) با نظر شما موافق نیستم . بنا بر گفتار تاریخ تعداد زنان محمد بیش از ۱۵ نفر بوده است که من نام چند تن از آنها و نسبت آنها را یادآوری کرده و بحث می کنم:
۱- خدیجه دختر خویلد بن عبد العزی بن اسد قریشی اسدی ( بیوه متمول فردی به نام شمعون ـ از این نام مطمئن نیست -)
۲- عایشه دختر ابوبکر خلیفه اول مسلمانان ( ایشانبه گفته تاریخ قبل از ۹ سالگی به خانه محمد(ص) آمده و بعد از بلوغ همسر شرعی پیامبر شدند - ایشان به سبب داشتن موهای سرخ و زیبا حمیرا لقب گرفتند و از هوش خارق العاده ای بهره مند بوده و حافظین قرآن بوده اند ).
۳- حفصه دختر عمر بن خطاب دومین خلیفه مسلمانان ( ایشان چهره گیرا و فریبا داشته اند و ماجرای ماریه در منزل ایشان اتفاق افتاد)
۴- ماریه قبطی ( کنیزی که به پیامبر هدیه شد - ایشان به قول تاریخ زیباترین همسر پیامبر و جزو زنان زیبای انگشت شمار در عربستان بوده اند )
۵- صفیه دختر حی بن اخطب همسر کنانه بن ربیع ( در نوشتار قبلی این حقیر نام کنانه را به عوان همسر پیامبر آورد که به خاطر این اشتباه پوزش می خواهم ) -

کنانه صاحب قلعه قموص از یهودیانی بود که در جنگ با بنی نظیر حاضر به افشای مکان گنج خود نشد گردن زده شد و همسر وی به دست یکی از افراد لشگر محمد افتاد و چون صفیه به شکایت به محمد (ص) رجوع کرد که همسر بزرگی بوده است و باید کنیز فرد بزرگی باشد محمد (ص) ایشان را از آن جنگجو خرید و به عنوان همسر اختیار کرد .
به قول تاریخ و از گفته عایشه آمده است ( صفیه زنی دلربا بود که هر مردی او را می دید شیفته اش می شد )
۶- ام سلمه که به خاطر نگهداری از فاطمه (س) و عایشه و رسیدگی به وضع زندگی محمد(ص) به خانه ایشان آمد - ایشان سالمند بودند و سیمای زیبائی نداشتند.

بهزاد شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ب.ظ

حال بیائید نگاهی به همین نسبت ها بیندازیم :
فرض اینکه محمد(ص) تنها به واسطه سرمایه خدیجه با ایشان وصلت کرده را کنار میگذاریم و سراغ عایشه می رویم . دختر فردی که جزو نزدیک ترین یاران و البته جزو افرادی است که هم به واسطه کهولت سن و هم به واسطه سلامت نفس دارای حسن سابقه است. می بینید که همین فرد به واسطه احراز همین شرایط مورد تائید عمر بن خطاب قرار می گیرد و عمر در ماجرای سقیفه بنی ساعده اظهار می کند که ابوبکر با داشتن همین شرایط جایگزین مناسب پیامبر است.
( از دید من این یکی از ازدواجهای سیاسی است )

به سراغ حفصه بروید :
می بینید عمر به جسارت و سجاعت و سرسختی در اجرای احکام شهرت دارد . می بینید که این ازدواج هم به جنبه سیاسی صورت گرفته است . محمد(ص) جدا از گزینش همسیر زیبا به جنبه های سیاسی ازدواج هم نظر داشته اند.

حال اگر ازدواج با خدیجه را هم به همین دو مورد اضافه کنید و مزایائی که پس از ازدواج با خدیجه نسیب آن حضرت گردید را در نظر بگیرید می بینید که معیار تنها تشکیل خانواده نیست.

ازدواج های سیاسی را کنار بگذاریم و سراغ زیبارویان برویم:
عایشه و حفصه را کنار بگذاریم . ماریه و صفیه را هم که از ایشان صحبت کردیم کنار بگذاریم. اما مورد زینب همسر زید را و بنت جحش را چه میگوئید ؟؟

زینب همسر زید بوده است که گویا به خاطر خشنود کردن خاطر پیامبر همسر خود را طلاق داده تا محمد(ص) با ایشان ازدواج کنند .
می توانیم بگوئیم حکمتی هم در این قضیه بوده است یا با قدری بی طرفی می بینید نیاز درونی یک انسان معمولی ( نه معصوم ) وی را به انجام این عمل تشویق می کند چه اینکه زینب زیبا بوده است و مورد توجه پیامبر واقع شده است.
مسعود جان توجیه شما از این مطلب چیست ؟
آیا به صرف اینکه قابل توضیح نیست بگوئیم دروغ تاریخ است ؟

اگر ماجرای صفیه همسر کنانه بن ربیع را نیز از خاطر بگذرانیم می بینید انصاف نیست همه ازدواج های محمد(ص) را به تشکیل خانوده به جهت صرف نسبت بدهیم .

اما در مورد اینکه شما پرسیده بودید آیا نزدیکی یک فرد با یکی از همسرهایش در منزل همسر دیگر حرام است باید بگوئیم منطقا چنین نیست .
بحث حرام بودن نیست بحث در این است که از دید انسانی این مطلب قابل توجیه نیست . اگر صحیح بود و شخص پیامبر از عمل خود شرمنده نشده بودند ماریه را بر خود حرام نمی کردند که منجر به نزول سوره تحریم بشود.
می بینید احساس یک انسان پشیمان به ایشان دست داده و به قصد جلب رضایت حفصه ماریه را بر خود حرام کرده اند.
اگر مورد صفیه را به نظر دقت نگاه کنید می بینید که اگر تنها هدف جلب خواسته صفیه مبنی بر تحت تکفل قرار گرفتن وی توسط پیامبر بود موضوع ازدواج مطرح نمی شد.
ازداج مطرح می شود چون محمد(ص) مانند هر مرد سالمی تحت تاثیر زیبائی صفیه قرار گرفته اند و نیاز جسمانی ایشان تقاضا می کند که به وی پیشنهاد ازدواج بدهند.

بهزاد شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:49 ب.ظ

در مورد ازدواج های محمد(ص) ما تنها می توانیم به سبقه های تاریخی اکتفا کنیم .در تاریخ از تلاش های علی ابن ابی طالب جهت امرار معاش زیاد می شنویم اما در مورد محمد(ص) تنها به به فعالیت های ایشان در زمینه تجارت تحت کاروان های خدیجه بر می خوریم و می بینیم که ایشان بعد از ازدواج بیشتر وقت خود را صرف عبادت کرده اند تا فعالیت های مربوط به امرار معاش .
می شنویم مه ایشان یک دهم درآمد خود را صرف خرید عطر می کرده اند اما در تاریخی منابع محکمی نداریم که نشان از فعالیت اقتصادی ایشان داشته باشد و این مورد سوال است.
این مطلب یکی از دلیل های منطقی است که ما را مجاب می کند ازدواج با خدیجه نوعی سیاست به همراه داشته است.

بهزاد شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:37 ب.ظ

مسعود جان در خصوص بحث عصمت پیامبر من تصور می کنم توضیح شما درباره عدل الهی کافی نبود.
اینکه بگوئیم خدا صرفا به جهت ظرفیت افراد عصمت رابه آنان عطا می کند به نظر منطقی نیست . اگر خداوند بخواهد در خصوص سایر افراد همین گونه عمل کند منطقا عدل الهی به چالش کشیده می شود :
خداوند موجودی را خلق کرده است که ظرفیت بالاتری نسبت به سایرین دارد . این با عدل سازگار است ؟ اگر بگوئیم حکمت بازهم توجیه است توضیح نیست .!!

در بدو امر موجودی با ظرفیت بالا خلق می شود و در مرحله بعد به وی عصمت عطا می شود ؟ باز هم عدل رو به چالش است و نمیتوان گفت مقایسه پیامبر با افراد عادی نوعی قیاس مع الفارق است.

به فردی ظرفیت بالائی عطا میشود و بعد بر اساس داشتن این ویژگی به وی عصمت تعلق می گیرد . این چگونه با عدل الهی منافات ندارد ؟؟؟؟ مگر انسان خودش خالق خودش است که ظرفیتش اکتسابی اولیه باشد ؟؟؟

اما در خصوص توضیح آیه مربوطه که شما آورده بودید گمان می کنم واضح است که منظور از معنای آیه اشاره به نعماتی است که خداوند که به محمد(ص) داده است .
خداوند عبارت بخشش را بکار برده اند تا نشان دهند نعمت را بر بنده اش تمام کرده است و پیروزی را از جمله نعمات خداوند دانسته اند.

می بینید در ابتدای سوره فتح آمده است همانا ما پیروزی را برای تو به ارمغان آورده ایم پیروزی آشکاری تا گناهان گذشته و آینده تو را ببخشیم و نعمت را به تو تمام کنیم .

مفهوم آیه نشان می دهد که بحث تمام کردن نعمت برای رسول است .

در آیات بعدی به این مطلب می رسیم که خداوند آرامش را بر قلوب مومنین نازل می کند و اگر مفهوم این آیه را با اتمام نعمت مربوط بدانیم یغفر به معنی بخشیدن و پوشاندن صحیح به نظر می رسد.

بهزاد شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:07 ب.ظ http://ejdehayetanha.persianblog.ir

مسعود جان با تشکر از اینکه وقت گذاشتی و نوشته های منو خوندی . من هم یادآوری می کنم شاید پاسخ های من کامل نباشه اما سعی کردم با ادله عقلی با مسائل برخورد کنم.
راستی زحمت اون مطلب رو در خصوص افسانه غرانیق بکشید و مختصری از اون رو برام بنویسید و یا مرجعی از اون رو به من معرفی کنید تا مطالعه کنم.

اعتقادات همه محترمه و دلیلی بر خوبی یا بدی افراد نیست. امیدوارم دموکراسی واقعی رو در نظراتمون حفظ کنیم.

شاد و سبز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد